در یادمان جانباخته‏گان چهارم فروردین شصت
شباهنگ راد شباهنگ راد

سئوال این است‏که گرامی‏داشت مناسبت‏ها و روزهای تاریخی را می‏بایست به‏مانند مناسک مذهبی‏ای هم‏چون "تعزیه گردانی" و " نوحه خوانی" به حساب آورد؟ آیا تجلیل از جانباخته‏گان راه رهائی به‏معنای میراث‏خواری و تخریب افکار تحول‏گرای آنان به حساب می‏آید؟ آیا هیچ‏گونه فرقی نیست مابین مدعیان دروغین و تجلیل کننده‏گان راهِ کمونیست‏های راستین؟

شکی در آن نیست که هر جامعه و نسلی نیاز به آشنائی کارکردهای کمونیست‏ها و انقلابیون، علیه‏ی نظام‏های سراسر ظلم و استثمار دارد؛ لازم است تا بداند که گذشته‏گان به‏منظور رهائی نسل‏های آتی از زیر قید و بندهای اسارت‏بار، چه ثمره‏ای از خود بر جای گذاشتند و تا چه اندازه در جهت رفع نابسامانی‏های دست‏ساز سرمایه‏داران جانی، تلاش نمودند. به بیانی دیگر ایراد کار نه در یادآوری مناسبت‏ها و بازگوئی روزها و جنگ‏های نابرابر کمونیست‏ها و مبارزین با حاکمان ظالم بلکه در تحریف موقعیت فعلی و وصل کارکرد امروزی خودی با راه آنان است؛ ایراد اساسی در آن است که سازمان‏ها و عناصر، حاضر به توضیح بی‏عملی و روشن نمودن جایگاهِ نظری خودی نیستند و دارند، در مقام ادامه دهنده‏گان راه جانباخته‏گان، قلم می‏چرخانند و به تحریف حقایق می‏پردازند. واقعیت این است‏که همه - علی‏رغم نگاه‏های متفاوت نسبت به روزها و مناسبت‏ها -، فاقد پتانسیل لازمه به‏منظور تأثیرگذاری بر روی جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای، و هم‏چنین تعرض به ارگان‏های سرکوب‏گر نظام‏اند. تخلیه‏های درونی را می‏توان در کارکردهای امروزی و انتخاب درازمدت جایگاه فعالیتی، به‏عیان مشاهده نمود

 

این آن ایراد اساسی‏ست که بر شانه‏های همه سنگینی می‏کند و مسلم است‏که طرح چنین واقعیات روشن و مملوسی، به صراحت بیان و جسارت کمونیستی نیاز دارد؛ نیاز به آن دارد تا فارغ از منفعت‏طلبی‏های شخصی – سازمانی، بر این فاصله‏ها و گسست‏های عملی - جغرافیائی تاکید ورزید و از اعلان علنی ناثمری فعالیت‏های خودی، ترس و واهمه‏ای نداشت. چرا که آن مناسبت‏ها و روزهای تاریخی، حاصل جان‏فشانی‏های فرزندان کارگران و زحمت‏کشانی‏ست که در بدترین شرایط ممکنه و بدور از ترس و تسلیم‏طلبی و عقب‏نشینی، سیاست به پیش را انتخاب نمودند تا توده‏ها را به قدرت واقعی خویش واقف سازند؛ آن روزها نمایان‏گر ایستادگی و مقاومت کمونیست‏ها و مبارزین در مقابل ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم‏های وابسته به امپریالیسم و سرمایه است.

 

تفاوت بسیار عظیمی‏ست مابین کمونیستِ عمل‏گرا و کمونیستِ تفسیرگر. یکی پای‏بند به انقلاب و برای به سر انجام رساندن آن، آماده است و دیگری در صدد است تا با ترکیب کلمات و تشریح کاغذی دردهای روزانه‏ی کارگران و زحمت‏کشان، کار "انقلاب" را به پیش ببرد؛ یکی در میدان حضور می‏یابد و هم‏گام با جنبش‏های اعتراضی در صدد نقش‏آفرینی‏ست و دیگری مقصودش، هدایت مبارزات کارگری – توده‏ای، از راه دور است. پر واضح است‏که ماهیتاً این دو ایده در مقابل هم‏اند و پر واضح است‏که روزها و مناسبت‏هایی در تاریخ به ثبت خواهد رسید که حاوی جسارت، شجاعت و پایداری عملی کمونیست‏ها به منافع‏ی توده‏های ستم‏دیده می‏باشد. به جرأت می‏توان گفت که یکی از این روزها، به چهارم فروردین سال شصت بر می‏گردد. روزی که رژیم جمهوری اسلامی در تداوم سیاست‏های سرکوب‏گرایانه‏‏اش به کمونیست‏ها و توده‏های ستم‏دیده، مرتکب جنایت دیگری گردید و با گسیل بیش از سیصد نیروی مسلح، جان پنچ چریک فدائی خلق رفقا محمد حرمتی‏پور، اسد رفیعیان، عبدالرسول عابدی، جواد رجبی و حسن عطاریان را در جنگل‏های مازندران گرفت. رفقائی ‏که به‏همراه دیگر یاران‏شان جنگ انقلابی‏ای را به‏مدت چهارده ماه در جنگل‏های مازندران سازمان دادند و در تخالف با جو حاکم بر سازمان‏های کمونیستی، در میدان اصلی مبارزه باقی ماندند و ترس و عقب‏نشینی و مرگ را به سخره گرفتند.

 

در سی‏مین سال‏گرد جانباختن این رفقا و فارغ از برداشت‏ها و ایرادات به کارکردهای‏شان، جای دارد تا بر این نکته تاکید گردد که این رفقا هر آن‏چه را که باور داشتند در عمل بکار بستند و از جان خود هم مایه گذاشتند. این تفاوت‏ها قابل کتمان نیست و به همان میزانی که می‏بایست چنین واقعیتی را اعلام نمود، به‏همان میزان هم لازم است تا در حد توان خود از بازگوئی و تجلیل چنین مناسبت‏ها و روزهایی سر باز نزد. چرا که این روزها و مناسبت‏ها حاوی مقاومتِ کمونیست‏ها و انقلابیون، و حاوی دستآوردهای مبارزاتی‏ست و هم‏چنین نسل کنونی و آتی باید بداند که خودکامان و رژیم سرکوب‏گری هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی، چه بر سر جامعه و مدافعین راه رهائی و آزادی آورده است؛ باید بداند که در کنار عقب‏نشینی سازمان‏ها و جریانات، بعضاً سازمان‏ها و جریاناتی بودند که سیاست عقب‏گرد را انتخاب ننمودند و سینه‏ی دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان را نشانه گرفتند. بر این مبنا به‏جا و ضروری‏ست تا در هر دوره‏ای حافظه‏ی تاریخی را تازه و زنده نگه داشت و اجازه نداد تا در خاک‏روبه‏های سرمایه‏داران زالو صفت و حامیان‏شان به فراموشی سپرده و وارونه جلوه داده شود. به این دلیل روشن که همه‏ی این‏ها از زمره سرمایه‏های انقلاب‏اند و به‏همین دلیل، وظیفه‏ی هر فرد و یا سازمان کمونیستی‏ست تا به سهم خود از یک‏سو معرف واقعی جانباخته‏گان راه رهائی باشد و از دگرسو، موقعیت فعلی خود را، منطبق و تکامل راهِ آنان قلمداد نه‏نماید.

 

مسلماً حمل چنین تفکری از زمره بدیهیات فعالیت‏های کمونیستی به حساب آمده و به تبع‏ی آن باید واقف بود که انتخاب جایگاه‏های فعالیتی، نقش بس عظیمی در تعیین وظایف مبارزاتی دارد؛ باید آگاه بود که سازمان‏دادن انقلاب از راه دور ناممکن می‏باشد و راه‏اندازی و به سرانجام رساندن آن، مستلزم حضور و سازماندهی اعتراضات کارگری – توده‏ای و مقابله‏ی عملی با ارگان‏های حافظ بقای سلطه‏ی امپریالیستی‏ست. امر مهمی که دهه‏هاست جامعه‏ی ایران شاهد آن نمی‏باشد و رژیم جمهوری اسلامی هم بدلیل چنین نقصان‏های عظیمی دارد، به جان و مال میلیون‏ها انسان محروم یورش می‏آورد.

در یک کلام کمونیست‏ها برای ناامن نمودن منفعت سرمایه‏داران و رژیم‏های وابسته‏ای هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی زاده شده‏اند. راه و سیاستی که جانباخته‏گان چهارم فروردین ماه‏ها در مقابل خود قرار دادند و بی‏دلیل هم نبوده و نیست که رژیم جمهوری اسلامی در وصف "جنگل" و "جنگلی"یان نوشت و فیلم ساخت تا بقول خویش چهره‏ی کمونیست‏های راستین و رزمنده‏گان راه رهائی را در اذهان عمومی وارونه جلوه دهد.

 

یاد این رفقا و همه‏ی پایداران راه رهائی کارگران و زحمت‏کشان گرامی باد!

 

22 مارس 2012

3 فروردین 1391


March 22nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی